خبرورزشی/ اردشیر لارودی؛ پرسپولیس یحیی این است: به شدت در حال حرکت، اما به شدت بیسروصدا هم! فوتبال پرسپولیس، در حال پوستانداختن است! فوتبال پرسپولیس در حال تکمیل شدن است! نه فوتبال کالدرون و نه فوتبال برانکو! هم بازی هدفمند برانکو، هم بازی چندوجهی کالدرون!
ادعای بزرگی است نه؟ نه، این کار ما نیست! ما فقط مدعای یحیی را دیدهایم و شنیدهایم و بازگویش کردهایم! بقیه هرچه هست، هنر یحیی است و جربزه او که به خوبی توانسته، شیری را در خدمت ترابی و ترابی را در راستای خواستههای امیری و وحید را گوشبهزنگ حرکات علیپور قرار دهد!
یک تیم که میداند چه دارد و چه میخواهد و چگونه باید از داشتههای خویش، حتی روی نیمکت استفاده کند! یحیی این هنرش را در بازی با تراکتور و مسابقه با نفت آبادان و در یک امتیازی که از چنگ استقلال بیرون کشید، نشان داد!
یحیی را و فرهاد را، مأمورانی با مأموریت دشوار و «زمان»بر، دیدهایم! مأمور به تغییر عادات! مأمور به اجرای فوتبالی دیگر که در آن همه چیز ممکن است و بینظمی باید که منظم باشد!
فوتبال پرسپولیس، روزبهروز، در حال تکامل است! فوتبال یحیی روزبهروز در حال فهمیدهتر شدن است!
مأموریت دو مرد استقلال و پرسپولیس، بازی به بازی، در حال تعمیق بیشتر است و در حال ایجاد سبک و شیوه مخصوص به خود است.
استقلال و عکس رخ یار
همدردی نمیتوانش گفت، بلکه نوعی از همنوایی است که برخورداری از آن، هم لازم و ضرور است و هم ابزار توفیق و اهرم تضمین پیروزی!
فرهاد مجیدی، در جایگاه یک مربی و یک سرمربی قرار ندارد، او را در موقعیتی فراتر میبینیم! رابطه فرهاد و هواداران، فقط در پیروزیخواهی مردم و کوشش پاسخگویی به این طلب، تعریف نمیشود که به مراتب فراتر میرود!
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم!
و این است رمز اول این اقبال و این استقبال! مردم در تیم دوم استقلال عکس رخ یاران خود را میبینند! هم فرهاد محبوب است و مطلوب! هم مجید نامجومطلق از کسانی است که «در دلها» نشسته و رابطهای غیر از عدد و رقم و غیر از پاس گل و شوت و دریبل برقرار نموده است!
دیدن فرهاد، دیدن استقلال است که استقلالیون دوستش دارند! بودن نامجومطلق هم راه به همین «کجاآباد» پرخاطره میبرد! حرکات ویژه بهزاد غلامپور هم، به خاطرآورنده روزهای ویژهای بود که حالا یادش دم به دم، زنده میشود!
مردم، با این استقلال ارتباطی «دلیتر» برقرار کردهاند! مردم از این استقلال، مطالبات دیگری دارند! مردم در این تیم پرتلاطم و بیقرار از نظر بازی، دلخواستههای سالهای فراوانی را دوباره تماشا میکنند! فوتبال استقلال، فوتبال همه استقلالیهاست. هر کس و همه کس، «نقش رخ یار» خود را میبیند! نقشی از رخ استقلال مطلوب! و چنین است که دلها همه مطمئن است! دلها همه راحت است! آرامش برقرار است و توان فردی و جمعی و گروهی، متمرکز! استقلال گویا کاملاً به این نتیجه رسیده است:
... این همان تیمی است که باید داشته باشیم! همان تیمی که باید ساخته شود تا ساختهتر شود!
اسکوچیچ
سیاست اتکا به فراموشی حافظه عمومی، انگار که این بار مفید به فایده نخواهد بود!
راهکار «این نیز بگذرد»، در مورد انتخاب سرمربی تیم ملی، این بار نگذرد! آش انتخاب آقای اسکوچیچ، که در قواره ملی نمیگنجد و با هیچ ترفندی، صاحب سزاواریهای لازم، جهت سکانداری تیم ملی فوتبال نمیشود، به شدت شور است و به شدت هم بیمزه!
در مورد تیم ملی و زیرمجموعههای احتمالی تیم ملی، آیا میشود به سیاست «بگذار و بگذر» عمل کرد؟
آیا قرار است تیم ملی مطابق اصل نااصیل «راه بنداز و جا بنداز» عمل کرد و تیم ملی را دستخوش آزمون و خطاهای از پیشمعلومی کرد؟ سؤال استراتژیک و پرسش کلیدی این است: ... برای تصدیگری مربی تیم ملی، پیشنیازهای روشن و معلومی وجود دارند یا نه؟ و آیا لازمه مربی تیم ملی شدن، اعتبار علمی و پیشینه عملی و کارنامه درخور اعتنای فرد منتخب، لازم هست یا نیست؟
مستعدترین و پرقابلیتترین بازیکنان در دایره سربازان تیم ملی قرار میگیرند، ولی آیا همین قاعده در مورد کادر مربیان تیم ملی ضرورت عینی و لزوم صددرصدی ندارد؟
هر روز یک تصمیم و هر روز یک مژده! آیا تیم ملی باید اینهمه دستخوش فقدان برنامههای آیندهنگرانه ولو کوتاهمدت باشد؟
انتخاب اسکوچیچ، نشانهای است که از ژرفاندیشی، سطحینگری و کوشش برای وارهانیدن «یقه خود» از دست مسئولیتهای کسانی که در مهمترین و فنیترین تصمیمها نیز دچار تردیدند و ملاکشان توفیق تیم ملی، در میدان عمل نیست!
ادعای بزرگی است نه؟ نه، این کار ما نیست! ما فقط مدعای یحیی را دیدهایم و شنیدهایم و بازگویش کردهایم! بقیه هرچه هست، هنر یحیی است و جربزه او که به خوبی توانسته، شیری را در خدمت ترابی و ترابی را در راستای خواستههای امیری و وحید را گوشبهزنگ حرکات علیپور قرار دهد!
یک تیم که میداند چه دارد و چه میخواهد و چگونه باید از داشتههای خویش، حتی روی نیمکت استفاده کند! یحیی این هنرش را در بازی با تراکتور و مسابقه با نفت آبادان و در یک امتیازی که از چنگ استقلال بیرون کشید، نشان داد!
یحیی را و فرهاد را، مأمورانی با مأموریت دشوار و «زمان»بر، دیدهایم! مأمور به تغییر عادات! مأمور به اجرای فوتبالی دیگر که در آن همه چیز ممکن است و بینظمی باید که منظم باشد!
فوتبال پرسپولیس، روزبهروز، در حال تکامل است! فوتبال یحیی روزبهروز در حال فهمیدهتر شدن است!
مأموریت دو مرد استقلال و پرسپولیس، بازی به بازی، در حال تعمیق بیشتر است و در حال ایجاد سبک و شیوه مخصوص به خود است.
استقلال و عکس رخ یار
همدردی نمیتوانش گفت، بلکه نوعی از همنوایی است که برخورداری از آن، هم لازم و ضرور است و هم ابزار توفیق و اهرم تضمین پیروزی!
فرهاد مجیدی، در جایگاه یک مربی و یک سرمربی قرار ندارد، او را در موقعیتی فراتر میبینیم! رابطه فرهاد و هواداران، فقط در پیروزیخواهی مردم و کوشش پاسخگویی به این طلب، تعریف نمیشود که به مراتب فراتر میرود!
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم!
و این است رمز اول این اقبال و این استقبال! مردم در تیم دوم استقلال عکس رخ یاران خود را میبینند! هم فرهاد محبوب است و مطلوب! هم مجید نامجومطلق از کسانی است که «در دلها» نشسته و رابطهای غیر از عدد و رقم و غیر از پاس گل و شوت و دریبل برقرار نموده است!
دیدن فرهاد، دیدن استقلال است که استقلالیون دوستش دارند! بودن نامجومطلق هم راه به همین «کجاآباد» پرخاطره میبرد! حرکات ویژه بهزاد غلامپور هم، به خاطرآورنده روزهای ویژهای بود که حالا یادش دم به دم، زنده میشود!
مردم، با این استقلال ارتباطی «دلیتر» برقرار کردهاند! مردم از این استقلال، مطالبات دیگری دارند! مردم در این تیم پرتلاطم و بیقرار از نظر بازی، دلخواستههای سالهای فراوانی را دوباره تماشا میکنند! فوتبال استقلال، فوتبال همه استقلالیهاست. هر کس و همه کس، «نقش رخ یار» خود را میبیند! نقشی از رخ استقلال مطلوب! و چنین است که دلها همه مطمئن است! دلها همه راحت است! آرامش برقرار است و توان فردی و جمعی و گروهی، متمرکز! استقلال گویا کاملاً به این نتیجه رسیده است:
... این همان تیمی است که باید داشته باشیم! همان تیمی که باید ساخته شود تا ساختهتر شود!
اسکوچیچ
سیاست اتکا به فراموشی حافظه عمومی، انگار که این بار مفید به فایده نخواهد بود!
راهکار «این نیز بگذرد»، در مورد انتخاب سرمربی تیم ملی، این بار نگذرد! آش انتخاب آقای اسکوچیچ، که در قواره ملی نمیگنجد و با هیچ ترفندی، صاحب سزاواریهای لازم، جهت سکانداری تیم ملی فوتبال نمیشود، به شدت شور است و به شدت هم بیمزه!
در مورد تیم ملی و زیرمجموعههای احتمالی تیم ملی، آیا میشود به سیاست «بگذار و بگذر» عمل کرد؟
آیا قرار است تیم ملی مطابق اصل نااصیل «راه بنداز و جا بنداز» عمل کرد و تیم ملی را دستخوش آزمون و خطاهای از پیشمعلومی کرد؟ سؤال استراتژیک و پرسش کلیدی این است: ... برای تصدیگری مربی تیم ملی، پیشنیازهای روشن و معلومی وجود دارند یا نه؟ و آیا لازمه مربی تیم ملی شدن، اعتبار علمی و پیشینه عملی و کارنامه درخور اعتنای فرد منتخب، لازم هست یا نیست؟
مستعدترین و پرقابلیتترین بازیکنان در دایره سربازان تیم ملی قرار میگیرند، ولی آیا همین قاعده در مورد کادر مربیان تیم ملی ضرورت عینی و لزوم صددرصدی ندارد؟
هر روز یک تصمیم و هر روز یک مژده! آیا تیم ملی باید اینهمه دستخوش فقدان برنامههای آیندهنگرانه ولو کوتاهمدت باشد؟
انتخاب اسکوچیچ، نشانهای است که از ژرفاندیشی، سطحینگری و کوشش برای وارهانیدن «یقه خود» از دست مسئولیتهای کسانی که در مهمترین و فنیترین تصمیمها نیز دچار تردیدند و ملاکشان توفیق تیم ملی، در میدان عمل نیست!

